نبض زندگی ما ، پارسانبض زندگی ما ، پارسا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

پارسا قشنگترین هدیه خدا

مــــادرانـــــه

امشب هوا، هوای توست امشب نفس، برای توست امشب ببین که حال من چه شاعرانه گشته است این حس شعر و شاعری تنها فقط برای توست پارسای نازنینم ، تک ستاره قلبم سلام در آخرین ساعت های سه سالگی ات آمدم تا برایت دردودل کنم امشب من حال و هوای دیگری دارم امشب آمدم تا با تو بگویم..... از ناگفته ها ، از حرف های دلم که هنوز سن و سال کمت اجازه گفتنش را به من نمیدهد امشب چه حس مادرانه ام قوی شده است چه به خود می بالم و چه غرورم مرا قلقلک می دهد امشب آمدم تا به یاد چهار سال مادری کردن بنویسم...از شبها و روزهایش...از شادی ها و غم هایش از دغدغه ها و دلخوشی هایش مگر می شود از ما...
23 آذر 1392

تولد تولد تولـــدت مباررررررررررک

  عروسک قشنگم زیبا ترین بهانه زیستنم نازنین پسرم یدونه گل باغ زندگیم تولــــــــــــــــــــــــدت مبـــــــــــــــــــــــــــــارک روز تولدت ،زیباترین روز هستی ام شده  قشنگترین خاطره های زندگی، در این روز برایم رقم خورده شنیدنی ترین آهنگ برای من ،صدای اولین گریه ات بود و خوشبوترین عطر دنیا ، عطر تنت و دیدنی ترین تصویر،  دیدن صورت پاک و معصومت است ************************   با یه بغل آرزوهای خوب، این روز رو به تو تنها میوه زندگیمون تبریک میگم از خدا می خوام تا همیشه بهترینها نصیبت بشه و به تمام آرزوهای قشنگت برسی و در پناه خودش صحیح و سالم باشی و قدم در ...
22 آذر 1392

اولین تکالیف مهد کودک

  چهارشنبه هر هفته مربی مهد کودکتون یه کپی از کارهایی که توی هفته انجام دادین رو میذاره توی کیفتون تا هم ما بدونیم چه چیزهایی رو یاد گرفتین و هم اینکه شعرها و چیز های حفظ کردنی رو توی خونه باهاتون تمرین کنیم هفته اول آبان که تموم شده بود طبق معمول هر چهارشنبه رفتم سر کیفت تا ببینم این هفته چه چیزهایی یاد گرفتی و چه کارهایی انجام دادید   بریم ادامه مطلب تا بقیه ماجرا رو بخونیم ..... ولی دیدم به جای یه کاغذ ، دو تا کاغذ توی کیفت هست وقتی کاغذ دومی رو باز کردم دیدم تکلیف برای خونه بهتون دادن وای اگه بدونی اون لحظه من چقققققققققدر حس قشنگی داشتم....یه حس شادی...شادی ای که داشت همه وجودمو قلقلک میداد......
18 آذر 1392

پارسایی در محرم 92

سلام سلام سلاااااااااااااام ما بعد از مدتهاااااااا دوباره برگشتیم....گاوی گوسفندی شتری چیزی نمی خواید برای ما سر ببرید؟....مرغ هم نبود؟ یعنی الان خودمم باورم نمیشه که اومدم ها...فقط به روی خودم نمیارم این دیر اومدن های ما دلیلی جز تنبلی من نداره...فقط یه دلیل کوچولو دیگه هم داره... اونم اینه که من وقتی می خوام پست بذارم تمام سعی ام رو می کنم تا کامل و پر عکس و پر و پیمون باشه .....واسه همین خیلی وقتم رو می گیره همین باعث میشه که دفعه بعد همش پشت میندازم و نمیام اینجا امروز تصمیم گرفتم از این به بعد زود به زود وبلاگ رو به روز کنم...حتی فقط با یه پست چند خطی....حتی بدون عکس.... به نظرم این خیلی بهتر از اصلاً نیومدن...
16 آذر 1392
1